پسرکم امروز پانزده ماهه شد و تو این شهر برای بار اخر نوبت چکاب داشت بردمش بهداشت و پرونده اش را هم گرفتم اخه بابایی به یه شهر جدید منتقل شده و انشالله تا اخر هفته اسباب کشی میکنیم به شهر جدیدمون
اوایل ماه مبارک بود که برای تعطیلات عید فطر از طرف یکی از دوستان دعوت شدیم به پارک ملی خبر(استان کرمان) واز از قبل مهمانسرا گرفته بودند اینم درخت میوه هاش برای نهار عید هم گوسفند سر بریدند شب هم رفتیم بیرون..... فرداش هم رفتیم گردش کنار رودخونه ای که خیلی اب خنک و گوارایی داشت به علیرضا حسابی خوش کذشت و تا دلش بخواد اب بازی کرد ...
با اینکه هوا گرم بود اما در لحظه اخر تصمیم گرفتیم بریم راهپیمایی اینجا هر کاری میکردیم علیرضاپرچم تو دستش نمیگرفت و ازش میترسید ابجی بزور پرچم داد دستش تا بتونم ازش یه عکس بندازم ...